خداوند به ما، امت برگزیدهاش، آوارگی
را به مثابه یک نعمت الهی عطا کرده است و این مسئله که همه آن را ضعف ما پنداشتهاند،
در واقع قوت ما بوده است. آوارگی اکنون ما را در آستانه سلطه جهانی قرار داده است.
(پروتکلهای رهبران یهود، یازدهم)
پیچیدهترین اردوکشی تاریخی
در این سالها بین پیروان موسی(ع) و پیروان فرعون همواره
درگیری و کشمکش بود. در همین سالها یک سری بلا بر سر فرعونیان فرود آمد. (قرآن
بلاها را این گونه بر شمرده است: طوفان، ملخ، نوعی آفات نباتی به نام قمل، فزونی
قورباغه، خون، خشکسالی، کمبود میوهها، ر.ک اسراء/ - نمل/12 – قصص/32 -تفسیر نمونه ج12، ص309؛ تفسیر القمی، ج2، ص29؛ تفسیر
العیاشی، ج2، ص318؛ الخصال، ص423) یکی از این بلاها این بود که آب نیل برای
فرعونیان به خون تبدیل میشد که نه برای کشاورزی سودی داشت و نه برای آشامیدن؛ ولی
برای بنیاسرائیل و ایمان آورندگان، همان آب، سالم و گوارا بود. (تفسیر القمی، ج1،
ص238؛ بحارالانوار، ج13، ص112)
هر بار که بلا میآمد، فرعونیان دست به دامن موسی(ع) میشدند
تا برای رفع بلا دعا کند و قول میدادند که در صورت رفع بلا، ایمان آورند؛ (اعراف/134)
اما آنان هرگز، غرور و خیرهسری را
رها نکردند و حتی بر لجاجت و عناد خویش افزودند و این نشانهها را سحر خواندند:
و گفتند هر گونه نشانهای برای ما بیاوری که ما را بدان مسحور
کنی، به تو ایمان نخواهیم آورد. (اعراف/132)
چهل سال از نبوت موسی (بحارالانوار، ج13، ص128؛ کمال الدین و
تمام النعمه، ص147) گذشته بود که فرعون تصمیم به قتل بنیاسرائیل گرفت. (اعراف/127
– اسراء/103)
موسی(ع) از تمام ابزارهای هدایت، برای نفوذ در دلهای تاریک
فرعونیان بهره برده بود، اما هیچ یک سودی نبخشید و اکنون چارهای جز نفرین آنان
نبود؛ چرا که قوم فاسدی که هیچ امیدی به هدایتشان نباشد، از نظر نظام آفرینش، حق
حیات ندارند و باید عذاب الهی بر آنان فرو بارد و زمین را از لوث وجودشان پاک کند (تفسیر نمونه، ج21، ص173) بنابراین موسی(ع) دست به دعا بلند کرد و از
جرم آنان به خداوند شکایت کرد:
پس پروردگارش را خواند که: اینان مردمی مجرماند. (دخان/22)
گرچه در این آیه نیامده که موسی از خدا چه خواسته است ولی از
آیه ذیل که پاسخ خداست، فهمیده میشود که وی درخواست هلاک فرعونیان را نموده بود.
بندگان مرا شب هنگام روانه کن تا از پی شما بیایند. دریا را
آرام پشت سرگذار که آن سپاه غرق شدگاناند. (دخان/23)
چهل سال است که خدا تمام آن دستگاه را در خدمت موسی(ع) و بنیاسراییل
درآورده تا حضرت در این مدت بتواند آنها را به آمادگی این روز برساند. فرار بنیاسراییل،
پیچیدهترین فراری است که در طول تاریخ ثبت شده است. اردوکشی به این دقت سابقه
ندارد. حتی امروزه نیز با همه پیشرفت علم نمیتوان چنین کاری کرد. مطابق آمار
تورات، بنیاسراییل، هنگام خروج بیش از ششصدهزار نفر را مخفیانه از یک منطقه بیرون
بردن آن هم بدون اینکه کسی جا بماند، بسیار پیچیده است. این نتیجه آن چهل سال تلاش
و فرصت است.
صبح هنگام، مصریان دریافتند که بنیاسراییل همه گریختهاند و
اموال خود و برخی از مصریان را نیز با خود بردهاند. به فرمان فرعون، سپاهیان در
پی بنیاسرائیل روان شدند. (بحارالانوار، ج13، ص152)
عبور از دریا
بنیاسرائیل در مسیر فرار خویش، به دریا رسیدند. در این هنگام
فرعونیان از پشت سر رسیدند. اکنون بنیسرائیل نه راه پیش داشتند و نه راه پس.
چون آن دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: گرفتار
آمدیم. (شعراء/61)
آنان نه جنگ میدانستند و نه ابزار جنگی با خود داشتند. سپاه
تا دندان مسلح فرعون، همچنان پیش میتازید. شیون و غوغای بنیاسرائیل به آسمان
رفت.
گفت: هرگز، پروردگار من با من است و مرا راه خواهد نمود. پس
به موسی وحی کردیم که: عصایت را بر دریا بزن. دریا بشکافت و هر پاره کوهی عظیم
گشت. (شعرا/62و63)
دوازده راه، به عدد اسباط بنیاسرائیل، (التبیان، ج8، ص28،
قصص الانبیاء جزایری، ص238) در پیش روی آنان گشوده شد و آنان از آب عبور
کردند.
خطای دیگر فرعون این بود که او نیز وارد آب شد پیدایش چنین
جادهای در میان دریا، کافی بود که هر کودک ابجد خوانی را متوجه تحقق یک اعجاز
بزرگ الهی سازد، ولی کبر و غرور به خیره سران فرعونی اجازه اندیشه و درک حقیقت را
نداد و شاید گمان میکردند که شکاف دریا نیز به فرمان فرعون است! گویی خدا درک
بدیهی ترین امور را از فرعون و فرعونیان گرفته است و پردههای استکبار و غفلت دوری
از خدا حجاب عقل آنان شده است. ناگهان امواج دریا، همانند ساختمان فرسودهای که
پایههای آن یکباره بشکند فرو ریخت و فرعونیان همگی غرق شدند.
ما بنیاسرائیل را از دریا گذرانیدیم. فرعون و لشکریانش به
قصد ستم و تعدی به تعقیبشان پرداختند. چون فرعون غرق میشد، گفت: ایمان آوردم که
هیچ خدایی جز آن که بنیاسرائیل بدان ایمان آوردهاند. نیست، و من از تسلیم
شدگانم. آیا اکنون؟ و تو پیش از این عصیان میکردی و از مفسدان بودی. امروز جسم تو
را به بلندی میافکنیم تا برای آنان که پس از تو میمانند، عبرتی باشی، و حال
آنکه بسیاری از مردم از آیات ما غافلاند. (یونس/90-92)
عصر حاکمیت موسی(ع)
با نابودی فرعون و سپاهیانش و ایجاد خلأ قدرت در مصر، موسی(ع)
میتوانست با بنیاسرائیل به مصر بازگردد و حکومت آنجا را بگیرد، چرا که آنان تمام
نقاط مصر را به خوبی میشناختند. اما مأموریت ایشان استقرار در فلسطین و قدس است. (مائده/20-22
- ر.ک: تفسیر نمونه، ج1، ص260؛ البداء و التاریخ، ج3، ص87؛ بحارالانوار، ج13، ص169)
شاهراه آنجاست. اگر آنجا تصرف شود، مصر در پایین، روم در بالا و غرب آسیا در
کنار این سرزمین تحت تأثیر این حرکت توحیدی قرار میگیرند.
آن سوی آب، مشکلات و دشواریهای موسی(ع) آغاز میشود. تا
اینجا حضرت فقط مشکل حرکت دادن این قوم را داشتند. تهیه امکانات و مایحتاج روزمره
این قوم به عهده فرعونیان بود. اینان برده بودند و صاحبانشان نیاز آنان را تأمین
میکردند، اما هنگامی که آن سوی آب قرار گرفتند، پاسخگویی به همه نیازهای آنان، بر
عهده موسی(ع) قرار خواهد گرفت. در حقیقت، حکومت این پیامبر الهی از اینجا آغاز میشود.
بنیاسرائیل در منطقهای قرار میگرفتهاند که امکانات لازم و اولیه زندگی کم است.
تأمین نان این عده بسیار دشوار است. نخستین مشکلی که قوم موسی(ع) با آن روبهرو
شد، مشکل آب بود. از موسی(ع) درخواست آب آشامیدنی کردند. حضرت برای حل همه مشکلات،
به خداوند توسل میجست. خداوند متعال فرمود: سنگی را وسط اردوگاه بگذار و با عصا
به آن بزن. از سنگ دوازده چشمه جوشد. آب فوران کرد و مشکل آب حل شد. (بقره/60 – اعراف/160 - عهد عتیق، خروج، باب 17) از این سنگ در
این اردوگاه که منبع آب بود، آن را حمل و نقل میکردند و هر جا آب میخواستند، حضرت
با عصا به آن میزد و آب جاری میشد. (تفسیر القمی، ج1، ص48؛ بحارالانوار، ج13،
ص178)
مشکل دیگر، مشکل غذا بود. آن راهم خداوند متعال حل کرد. «من»
و «سلوی» برای آنان فرستاد. (بقره/57) «من» دانههای ریزی است که از آسمان
بر اردوگاه میبارید و بنیاسرائیل با آن نان درست میکردند. (عهد عتیق، خروج، باب
16) «سلوی» پرندهای بود که بر سطح اردوگاه به آرامی پرواز میکرد که هر یک
از بنیاسراییل دستش را دراز میکرد، یکی از آنها را میگرفت. (تفسیر القمی، ج1،
ص48) بدین ترتیب مشکل غذا نیز حل شد.
مشکل دیگر، سرپناه و آزار آفتاب بود. خداوند ابرهایی را برای
آنها فرستاد که روز و شب، همراه این اردوگاه بود. (بقره/57 – اعراف/160 - ر.ک: تفسیر القمی، ج1، ص47) اگر کسی میخواست
آفتاب بخورد، باید از اردوگاه جدا میشد. در روز ابرها مانع تابش خورشید میشدند،
و هوای اردگاه خنک میشد. (تفسیر القمی، ج1، ص47)
آمادگی برای حاکمیت جهانی
مأموریت بنیاسرائیل، آن بود که حکومتی در سرزمینهای مقدس
تشکیل دهند و پایهگذار حکومت جهانی شوند. اینها که چیزی نمیدانستند، باید آموزش
میدیدند. بنابراین موسی(ع) بنیاسرائیل را در پای کوه طور مستقر کرد و اردوگاهی
آموزشی ایجاد کرد. این اردوگاه آموزشی چندین سال بر پا بوده و آنان در این مدت
آموزش میدیدند. (عهد عتیق،بابهای خروج، لاویان اعداد)
1. ساماندهی و انسجام
همان گونه که گفتیم، یعقوب(ع) دوازده پسر داشت که آنان را بنیاسرائیل
میخواندند. هر قبیله بنیاسرائیل، خود را منتسب به یکی از فرزندان یعقوب میکرد.
این قبایل را سبط مینامیدند. نخستین کار موسی(ع) این بود که آن سازماندهی را در
اینجا استوارتر کرد. آنان بر اساس اسباط تقسیمبندی میشدند و هزارهها در هر سبط
تشکیل شدند که هزار تن را در خود جای میدادند. موسی(ع) برای هر هزار نفر یک
فرمانده معین کرد. هزارهها را به صدگانها تبدیل کرد و برای هر صد نفر یک فرمانده
گذاشت. هر صد نفر نیز به دو دسته پنجاه نفری را تشکیل میدادند که برای هر ده نفر
نیز فرماندهای تعیین کرده بود. (عهد عتیق، خروج، باب 18، شماره 25) فرمانده
ده نفر، مربی آن ده نفر بود و فرمانده پنجاه نفر، مربی مسئولان دهگان بود.
مسئولان صدگان، مربی مسئولان دستههای پنجاه نفری بودند. فرمانده هزاره، مربی
صدگانها، و آن هزارهها نزد مسئولان اسباط و مسئولان اسباط نزد موسی(ع) آموزش میدیدند
(سبط- هزاره- صدگان- پنجاهگان دهگان) به شکل آنها در این اردوگاه آموزش کاملی را
فرا گرفتند که معلومات آن اردوگاه در ارتقای سطح فرهنگ عملی و حکومتی بشر نقش
اساسی را ایفا کرد. این آموزشها در مجموعه حکومتها وارد شد. به نقل تورات، اینان
در همه زمینههای اقتصادی، فرهنگی و... آموزش دیدند. (عهد عتیق، سفر خروج، باب 35،
شماره 30تا35) بنیاسرائیل که حتی در ساختن یک صندوق ساده ناتوان بودند، در این
اردوگاه به قدری در صنعت پیشرفت کردند که از دل آنان سامری بیرون آمد. او ریختهگری
و قالب ریزی را در اندازهای آموخته بود که گوسالهای از طلا ساخت که صدای گاو از
آن در میآمد. بنیاسرائیل در عالیترین سطح آموزش قرار گرفتند و زمینه اولیه
کاردانی یهود، در این اردوگاه فراهم آمد. به دستور حضرت موسی(ع) خیمهای ساختند که
در آن نماز جماعت میخواندند و به سخنان پیامبر خدا گوش میدادند. (عهد عتیق،
خروج، باب 26و36)
درباره اینکه اینها در این مدت، پول و امکانات از کجا میآوردند،
اجمالاً میتوان گفت به دلیل توانمندی بالایی که در اردوگاه ایجاد شده بود، آنان
به اطراف، استاد و معلم میفرستادند و پول آن را به این اردوگاه میآوردند. نقل
است که موسی(ع) به بنیاسرائیل دستور داده بود که تا میتوانید از مصر با خودتان
طلا حمل کنید. گوساله طلایی سامری از همان طلاهای آنها جمع شده بود. اینکه این طلا
را در مصر چگونه به دست آورده بودند. در این باب روایات مختلفی آمده است. مطابق
برخی روایات، حضرت فرموده بود از آنها عاریه بگیرند تا با این کار حق کشیهای
فرعونیان را تقاص کنند. (ر.ک: قصص الأنبیاء راوندی، ص169. در تورات نیز بدین نکته
اشاره شده است: عهد عتیق، خروج، باب 12، شماره 35و36وباب3شماره22.)
2. آموزش چهرهشناسی
یکی از آموزشهای بنیاسرائیل در این اردوگاه آموزش کپیبرداری
و ترسیم چهره و ثبت آن است. این آموزش نسل به نسل منتقل شد، به نظر میرسد این آیه
قرآن که فرموده:
اهل کتاب همچنان که فرزندان خود را میشناسند، او را میشناسند،
ولی گروهی از ایشان در عین آگاهی، حقیقت را پنهان میدارند. (بقره/146)
اشاره به این ویژگی در آنهاست، اهل کتاب تمامی ویژگیهای
پیامبر اسلام را در کتابهای خود دیدهاند و چنان با این ویژگیها آشنایند که تا
او را ببینند، خواهند شناخت (المیزان، ج1، ص326) این شناخت، شناخت به
خصوصیات نیست، شناخت به چهره است همانگونه که فرزند را نه به خصوصیات، که به
قیافه میشناسند. حضرت سلمان، برده یکی از یهودیان بود. پیامبر اسلام(ص) از راهی
میگذشت که یک یهودی حضرت را دید و شناخت هنگامی که خبر را به مولای سلمان میگفت،
سلمان شنید و سراغ پیامبر آمد و ایمان آورد. (اعلام الوری، ص65)
3. سیستم ارتباطی و اطلاعاتی قوی
یکی از مشکلات زمان جنگ، ارتباط و پیامرسانی بود. در گذشته
معمولاً از پیک بهره میبردند، اما این سیستم، هم زمانبر بود و هم نیروی بسیار میخواست
و نیز برای کارهای عملیاتی مفید نبود. موسی(ع) برای انتقال ارتباطات، بوق و شیپور
را به پیروان خویش آموخت. (عهد عتیق، اعداد، باب 10، و شماره 1تا7) امروزه
به نظر میرسد این عمل در یهود، تشریفاتی است، اما در آن روز کابردی عملیاتی داشته
است سیتم نت موسی(ع) طبق دستورالعمل خداوند، در تورات آمد و تمام بنیاسراییل
مأمور شدند هر روز به عنوان عبادت این نتها را بنوازند. (عهد عتیق، اعدا، باب 10،
شماره 9) و همه معنای صداها و نواخت را میفهمند.به قدری دوره دیدند که
موسی(ع) بر بلندی میایستاد و با یک بوق تمام اردوگاه را حرکت میداد. نواخت او را
اسباط میفهمیدند، اسباط مینواختند، هزارهها میفهمیدند و ... تا آن نفر آخر،
صدای بوق مخصوص به خود را میشناخت. مشکل ارتباطات این گونه حل شد. امروزه نیز در
مسئله ارتباطات، یهودیها و صهیونیستها سرآمد روزگارند، و این به دلیل سیستم
آموزشی تاریخی آنهاست.
ناهنجاریهای دوران بیابان
1. گرایش به بتپرستی
هنگامی که بنیاسراییل از دریا گذشتند، قومی را دیدند که سر
به سجده بر آستان بتانشان نهادهاند. آنان از این کردار بتپرستان خوششان آمد و
نزد موسی رفته، از او خواستند که خداوندی همانند خداوند آنان برایشان دست و پا
کند.
و بنیاسراییل را از دریا گذرانیدیم. و بر قومی گذشتند که به
پرستش بتهای خود دل بسته بودند. گفتند: ای موسی، همان طور که آنان را خدایانی
است، برای ما هم خدایی بساز. گفت: شما مردمانی بی خرد هستید. (اعراف/138)
یعنی چهل سال تلاش موسی(ع) (قاموس کتاب مقدس، ص849) برای
یکتاپرستی این قوم نتیجهای نبخشیده بود و اکنون آنان خدای نادیدنی را در عوض خدای
دیدنی دروغین رها کردند.
2. طمعکاری
آذوقه بنیاسرائیل از آسمان میآمد و هر کسی تنها باید به
اندازه مصرف روزش از آن میگرفت و اگر بیش از آن برمیداشت و خمیر میکرد، تبدیل
به کرم میشد. (عهد عتیق، خروج، باب 16، شماره 20) غذا آماده بود و آنها
تمام اوقاتشان صرف آموزش و پیامدهای آموزش بود، اما پس از مدتی نزد موسی(ع) آمدند
و گفتند: از این یکنواختی خسته شدهایم.
ای موسی، ما بر یک نوع طعام نتوانیم ساخت. از پروردگارت بخواه
تا برای ما از آنچه از زمین میروید، چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند.
(بقره/61)
خواستههای ایشان از اموری است که هیچ نیازی به آن ندارند. و
نوعی تنوع طلبی است. حضرت آنان را بر حذر داشت و مأموریتشان را گوشزد کرد که باید
برای رسیدن به آن مأموریت، سیری قناعتگرانه را طی کنند و تنوع طلبی، آنان را از
مسیر باز خواهد داشت؛ اما بنیاسرائیل نپذیرفتند. و خداوند امر فرمود جای اردوگاه
را عوض کنند و به مصر در آیند که در آنجا همه چیز هست.
موسی گفت: آیا میخواهید آنچه راکه برتر است به آنچه که فروتر
است، بدل کنید؟ به شهری بازگردید که در آنجا هر چه خواهید به شما بدهند. مقرر شد
بر آنها خواری و بیچارگی و با خشم خدا قرین شدند. (بقره/61)
نتیجه این بود که برای خرید پیاز باید پول داد و برای پول
داشتن باید کار کرد. لازمه کار کردن، واماندن از اردوگاه و آموزشهای آن است. به
قرض و نسیه و ... افتادند و آزادیشان سلب شد. (بحارالانوار، ج13، ص175؛ تفسیر
نمونه، ج1، ص278) آنها دریافتند که این تنوع خواهی چه ذلتی برایشان آورد و
دوباره آنان را به بردگی و خفت کشانید.
از اینجا بود که یهودیان این را در دستور کار خود قرار دادند
و برای به زانو درآوردن اقوامی که با آن درگیر میشدند، آن اقوام را دچار تنوع
خواهی و لوکسگرایی میکردند. اجتماع وقتی دچار تنوع خواهی شد، با کمبود سرمایه
روبرو و به استقراض کشیده میشود و استقراض ذلت نیز میآورد. راه دستیابی به عزت،
قناعت است.
3. انحرافات عقیدتی و بدلسازی در عصر
غیبت
خداوند، موسی(ع) را به کوه طور خواند در این دوران، همه دورهها
و آموزشها را دیدهاند و علمایی در بین ایشان پیدا شده است. خواص قوم موسی(ع) به
او گفتند: ما نمیپذیریم که تو با خدا سخن میگویی! ما از کجا یقین کنیم که تو
واقعاً دستورات را از سوی خدا میآوری؟! تعدادی از ما را هم ببر. (ر.ک: تفسیر
القمی، ج1، ص241) اگر حضرت اینها را نبرد، همه چیز به هم میریزد.
موسی برای وعده گاه ما از میان قومش هفتاد مرد را برگزید. (اعراف/155)
هفتاد نفر از کسانی را که در این جمعیت هویت و جایگاهی دارند
و سخنشان مورد اعتماد است برگزید. تا شاهد گفت و گوی خداوند با موسی(ع) باشند و
به مردم خبر دهند.
مردم در انتظار بازگشت پیامبرشان هستند. موعد سی شب گذشت و
موسی(ع) بازنگشت و ده روز بر مدت افزوده شد در حالی که بنیاسراییل از این افزایش
مدت بی خبر بودند.
سی شب با موسی وعده نهادیم و ده شب دیگر بر آن افزودیم تا
وعده پروردگارش، چهل شب کامل شد. و موسی به برادرش هارون گفت: بر قوم من جانشین
باش و راه صلاح پیش گیر و به طریق مفسدان مرو. (اعراف/142)
در این فاصله ده روزه، سامری ظهور کرد. اکنون فرصتی است که
میشد این قوم را گمراه کرد. سامری طلاهای بنیاسرائیل را که از فرعونیان نزد آنان
مانده بود، جمع کرد و گوسالهای آراست و آن را خدای بنیاسراییل نامید.
گفتند: ما به اختیار خویش وعده تو خلاف نکردیم. بارهایی از
زینت آن قوم بر دوش داشتیم و آنها را در آتش بیفکندیم. و سامری نیز بیفکند. و بر
ایشان تندیس گوسالهای که نعره گاوان را داشت بساخت و گفتند: این خدای شما و خدای
موسی است، موسی فراموش کرده بود. (طه/87-88)
فرصت انتظار برای نیروهای منحرف، زمینهای برای تخریب است.
یکی از عوامل تخریب در شرایط انتظار، بدلسازی است. یکی از کارهای دشمن در درون
جامعه منتظر، جعل بدل و تخریب است. در طول تاریخ شیعه نیز، در زمان غیبت، بدلهایی
ظهور کردند. یکی از وظایف شیعه مبارزه با این بدلها بوده است.
هارون(ع) که جانشین موسی(ع) در این دوران بود، به مبارزه با
گوساله پرستی برخاست. اما اکثریت بنیاسرائیل، راه کفر را پوییده بودند و هارون
مجبور به صبر شد.
پس از پایان میقات، صدای وحی بر طور طنین افکند تا هفتاد نفر
همراه حضرت بشنوند. همراهان موسی(ع) را یا لذت صدا گرفته بود و یا کفر بر آنان
چیره گشته بود، گفتند: شنیدن صدا کافی نیست، اگر نشان ندهی، به مردم خواهیم گفت که
خدایی نبود.
و آن هنگام را که گفتید: ای موسی، ما تا خدا را به آشکارا
نبینیم به تو ایمان نمیآوریم. (بقره/55 – نساء/153)
موسی(ع) آنان را اندرز داد که ای قوم، خداوند به دیدهها در
نمیآید. آنان نپذیرفتند. خداوند از زبان موسی این خواسته آنها را اینگونه آورده
است:
ای پروردگار من. بنمای که در تو نظر کنم. گفت: هرگز مرا
نخواهی دید. به آن کوه بنگر، اگر بر جای خود قرار یافت، تو نیز مرا خواهی دید. چون
پروردگارش بر کوه تجلی کرد، کوه را خرد کرد و موسی بی هوش بیفتاد. چون به هوش آمد،
گفت: تو منزهی، به تو بازگشتم و من نخستین مؤمنانم. (اعراف/143)
اما همراهان موسی، با دیدن صاعقهای که کوه را مبدل به تلی از
غبار نمود جان باختند.
و همچنان که مینگریستید صاعقه شما را فرو گرفت. (بقره/55 – نساء/153)
موسی(ع) آنها را همراه آورده بود تا شاهد گفتوگوی او با خدا
باشند، حال با مشکلی که پیش آمده چه باید میکرد، در این جا از خداوند یاری خواست.
چون زلزله آنها را فروگرفت، گفت: ای پروردگار من، اگر میخواستی
ایشان را و مرا پس از این هلاک میکردی. آیا به خاطر اعمالی که بیخردان ما انجام
دادهاند ما را به هلاکت میرسانی؟ و این جز امتحان تو نیست. هر کس را بخواهی بدان
گمراه میکنی و هر کس را بخواهی هدایت. تو یاور ما هستی، ما را بیامرز و بر ما
ببخشای که تو بهترین آمرزیدگانی. (اعراف/155)
و لذا خدا همه را زنده نمود. (ر.ک: تفسیر القمی، ج1، ص47؛
تفسیر نمونه، ج1، ص258)
و شما را پس از مردن زنده ساختیم، شاید سپاسگزار شوید. (بقره/56)
موسی(ع) کتاب را گرفت و با سرعت به سوی قوم خویش به راه افتاد
که خداوند او را خطاب کرده فرمود:
ای موسی، چه چیز تو را واداشت تا بر قومت پیشی گیری؟ گفت:
آنها همانهایند که از پی من رواناند، ای پروردگار من، من به سوی تو شتافتم تا
خشنود گردی. گفت: ما قوم تو را پس از تو آزمایش کردیم و سامری گمراهشان ساخت. (طه/83-85)
تمام تلاشهای موسی(ع) برای هدایت این قوم، بر باد رفته بود.
چون موسی خشمگین و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت، گفت: در غیبت
من چه جانشینانی بودید. چرا بر فرمان پروردگار خود پیشی گرفتید؟ و الواح را بر
زمین افکند. و موسی رسید، برادرش را گرفت و به سوی خویش کشید. هارون گفت: ای پسر
مادرم، این قوم مرا زبون یافتند و نزدیک بود که مرا بکشند. مرا دشمن کام مکن و در
شمار ستمکاران میاور. (اعراف/150)
حضرت با تمام این کارها این قوم را میآموزد که در راه حق
باید تعصب داشته باشند، نه اینکه از کنار انحراف با خونسردی و آرامش بگذرند.
موسی(ع) به سراغ سامری رفت.
گفت: و تو ای سامری، این چه کاری بود که کردی؟ گفت: من چیزی
دیدم که آنها نمیدیدند. مشتی از آن خاکی که نقش پای آن رسول بود، بر گرفتم و در
آن پیکر افکندم و نفس من این کار را در چشم من بیاراست. (طه/95-96)
از این جا میتوان دریافت که بتگران، خود میدانند که بتان
هیچ کاری از پیش نبرده، فایدهای ندارد. موسی(ع) هم این را میدانست اما میخواست
از زبان خود او برای قوم، کشف حقیقت شود. حضرت پس از اثبات جرم سامری و پیروان او
و نیز اعتراف او به جرم، فرمان محکومیت او را صادر کرد.
گفت: برو، در زندگی این دنیا چنان شوی که پیوسته بگویی: به من
نزدیک مشو. و نیز تو را وعدهای است که از آن رها نشوی. و اینک به خدایت که پیوسته
عبادتش میکردی بنگر که میسوزانیمش و به دریا میافشانیم. (طه/97)
بدین ترتیب سامری به سه گونه مجازات محکوم شد:
1. دوری از مردم، که برخی گفتهاند: به نوعی بیماری روانی به
صورت وسواس شدید، دچار شد و از انسان هراس داشت.
2. کیفر اخروی.
3. محو مظهر بت و حاصل تلاشهای او. (تفسیر نمونه، ج13، ص287:
ر.ک:مجمع البیان،ج7، ص54) از آن سوی، پیروان سامری و گمراهشدگان نیز میبایست
توبه کنند و از کرده خویش اظهار پشیمانی کنند.
محبت این گوساله چنان در قلب مردم فرو رفته که برخی از ایشان
در برابر آن سجده کردند و در اعماق دل، حاضر نبودند از آن بازگردند.
بر اثر کفرشان، عشق گوساله در دلشان جای گرفت. (بقره/93)
در نتیجه با استغفار مشکل حل نمیشد و باید این محبت از دلشان
بیرون شود ولذا توبه بالاتری لازم بود و آن اینکه گوساله پرستان یکدیگر را بکشند. (ر.ک:
تفسیر القمی، ج1، ص47)
و آن هنگام را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من، شما بدان
سبب که گوساله را پرستیدید، بر خود ستم روا داشتید. اینک به درگاه آفریدگارتان
توبه کنید و یکدیگر را بکشید. (بقره/54)
این تنها راه توبه و بازگشت بنیاسرائیل به سوی خداوند بود و
چارهای جز آن نبود، توبه برخی ناهنجاریها در اجتماع، بسیار سخت و طاقت فرساست.
4. پرسشگری جاهلانه و لجوجانه
سومین ناهنجاری در بنی اسراییل درگیر شدن با پرسشهای بی دلیل
و بیهوده بود که اردوگاه را با مشکلی روبرو ساخت که بعداً بنیاسراییل با بهرهگیری
از این تجربه این نوع از تخریب را در دستور کار خود قرار دادند. قرآن ماجرای عبرتآموزی
را در این باره نقل میکند. یکی از بنیاسرائیل، جنازه فردی از سبط جانبی را در
بین خود یافت. صاحبان خون، آنان را متهم به قتل کردند هر چه موسی(ع) تلاش کرد
نتوانست قاتل را بیابد. اینان به دلیل اینکه قوم آزردهای بودند و آستانه تحملشان
پایین بود یا به دلیل اینکه تازه از زیر یوغ فرعون نجات یافته بودند و بیش از حد
متوقع بودند و یا به هر علت دیگری، هنگامی که مشکلی پیش میآمد، تا حد کفر بر
رهبرشان، موسی(ع) فشار میآوردند. حضرت زحمت فراوان کشیده بود تا این مجموعه را
بدین جا برساند. حضرت برای مشکلات این چنینی، از خداوند یاری میخواست در این باره
خداوند متعال به آنان امر فرمود که گاوی بکشند.
در این دستور اصلاً به نوع و خصوصیات گاو اشاره نشده بود. هر
گاوی را میخریدند و ذبح میکردند، به این اثر میرسیدند. اما در پاسخ، به پیامبر
خدا گفتند:
آیا ما را به ریشخند میگیری؟ گفت: به خدا پناه می برم اگر از
نادانان باشم. گفتند: برای ما پروردگارت را بخوان تا بیان کند که آن چگونه گاوی
است؟ گفت: میگوید: گاوی است نه سخت پیر و از کار افتاده، و نه جوان و کار نکرده،
میانسال. اکنون بکنید آنچه شما را میفرمایند. (بقره/68)
آنان با پرسشی بیهوده دایره انتخاب را تنگتر کردند و از
موسی(ع) خواستند.
گفتند: برای ما پروردگارت را بخوان تا بگوید که رنگ آن چیست؟
گفت: میگوید: گاوی است به زرد تند که رنگش بینندگان را شادمان میسازد. (بقره/69)
اما بیهودهگویی را رها نکردند و دوباره از ویژگیهای دیگر
گاو پرسیدند.
گفتند: برای ما پروردگارت را بخوان تا بگوید آن چگونه گاوی
است؟ که آن گاو بر ما مشتبه شده است و اگر خدا بخواهد ما بدان راه مییابیم. گفت:
میگوید: از آن گاو نیست که رام باشد و زمین را شخم زند و کشته را آب دهد. بی عیب
است و یکرنگ. (بقره/70)
یافتن گاوی که جامع همه آن ویژگیها باشد، بسیار دشوار است.
پس از مشکلات فراوان گاو را یافتند. صاحب گاو گفت: به شرط اینکه پوست آن را پر از
طلا کنید و به من دهید، گاو را میفروشم این مقدار پول برای ایشان بسیار سنگین
بود. اما آنان مجبور بودند و بالاخره خواسته او را برآوردند. و گاوش را خریدند. (ر.ک:
تفسیر العیاشی، ج1، ص46؛ المیزان، ج1، ص204-205؛ تفسیر نمونه، ج1، ص306-312) پرسشهای
بیهوده، هزینه سنگینی برای آنان به بار آورد. اما این تجربه به آنان آموخت که اگر
بخواهند امتی را از پای درآورند یا دچار معضلات کنند، باید آن امت را به پرسشگری
بیهوده دچار سازند.
پرسشگری صرف، نباید تبلیغ شود، باید دانشاندوزی کرد. پرسش
بسیار، برخاسته از جهل و عجله و لجاجت، مخرب است و نوعی مشغولیت کاذب برای مردم و
رهبران مردم به دنبال دارد. پرسشهای دقیق و عمیق و دلسوزانه است که جامعه را رشد
میدهد. (در بسیاری از جوامع که رسانههای آزاد پرسشگر تبلیغ میشود، در عمل میبینیم
که صهیونیستها و زرسالاران مادیگرا همه جایگاههای قدرت را در دست دارند و
پرسشگری مردم و رسانهها،دو هدف عمده را پی گیری میکنند:
1. دلخوشی مردم به وجود آزادی در جامعه .
2. مشغولیتهای کاذب و سرگرم کردن نیروی عظیمی از اجتماع به
پرسشهای بی مورد و غیر ضروری، البته در تمام کشورهای جهان، خط قرمزهای شدیدی وجود
دارد، وجود قانون ممنوعیت پرسش درباره هولوکاست (یهودی سوزی) در بسیاری از کشورهای
غربی، مؤیدی قوی بر ادعای ماست.)
پشت دیوارهای قدس
1. جمعآوری اطلاعات برای عملیات
اکنون بنیاسرائیل آماده حرکت به سوی هدفاند. هدف اولیه دستیابی
به قدس است. حضرت آنها را حرکت داد و در منطقه اریجا، روبهروی اورشلیم در اردن
فعلی، شرق بحر المیت مستقر کرد و نیروهای اطلاعات عملیات خود را فرستاد تا منطقه
را شناسایی کنند به نیروهای اطلاعات عملیات هشدار داد که آنچه جمعآوری کردید، جز
من در اختیار کسی قرار ندهید. (مجمع البیان، جلد 3، ص308) بنیاسرائیل
مجموعهای سازمان یافتهاند هر کسی به دستور فرمانده خود حرکت میکند. نیروهای
اطلاعاتی وارد منطقه فلسطین شدند. در منطقه فلسطین، عمالقه مستقر بودند. متوسط
قامت افرادی که در فلسطین مستقر بودند، از متوسط قامت کسانی که از مصر آمدند،
بلندتر است. از آنجا که در جنگ شمشیر و نیزه، بلند قامتی یک امتیاز است، نیروهای
شناسایی، به هراس افتادند. (عهد عتیق، اعداد، باب13، شماره 32و33) دستورالعملی
که موسی(ع) برای جمعآوری اطلاعات به آنها داده در تورات نیز هست. از نظر فن جمعآوری
نظامی، حضرت موسی دستورالعملی جامع برای جمعاوری اطلاعات به اینها داده است. هر
نیرویی که بخواهد جایی را فتح کند، اگر بر اساس این دستور، اطلاعات جمع کند، هیچ
نقطه کوری باقی نمیماند:
زمین را ببینید که چگونه است و مردم را که در آن ساکناند قویاند
یا ضعیف، قلیلاند یا کثیر. و زمینی که در آن ساکناند چگونه است، نیک یا بد و در
چه قسم شهرها ساکناند در چادرها یا قلعهها. و چگونه است زمین، چرب یا لاغر. درخت
دارد یا نه. پس قویدل شده، از میوه زمین بیاورید و آن وقت موسم نویر انگور بود. (عهد
عتیق، اعداد، باب13، شماره18و19و20؛ جامعالبیان، ج6، ص205)
سربازان، اطلاعات را جمعآوری کردند، اما آنها که از تنومندی
نیروی سپاه مقابل، بسیار ترسیده بودند، پیش از اینکه اطلاعات را به فرماندهشان
بدهند، آن را به ردهها دادند و این خبر بین مردم پخش شد و جمیع بنیاسرائیل به
موسی و هارون اعتراض کردند که کاش در مصر میمردیم، چرا خداوند ما را به این زمین
آورد و... بدین ترتیب، موسی(ع) به یکباره با سپاهی نا امید از عملیات روبهرو شد.
(عهد عتیق، اعداد، باب 14، شماره 1تا10؛ ر.ک مجمع البیان، جلد 3،ص 308)
2. عملیات روانی برای فرار از جنگ
فرماندهانی که باید پیشگام عملیات باشند، ترسیدهاند و
نیروهای زیر دست خود را میخواهند به گونهای آرایش دهند که فشار روانی بر موسی(ع)
بیاید تا عملیات را لغو کند، بنابراین شروع به بزرگنمایی میکنند. کارآزمودهگی
این قوم در بزرگنمایی و عملیات روانی بر ضد نیروهای مقابل، در این تجربه کاملاً
متبلور بود. آنان آن قدر درباره بلند قامتی بنیعناق بزرگنمایی کردند که در این
اردوگاه عوج بن عنق درست شد. بازار شایعه، گزارش را بدین شکل در آورد که به هنگام
مشغول بودن نیروهای اطلاعات عملیات به جمعآوری اطلاعات، عوج بن عنق آنها را دیده
و جمعشان کرده در آستینش میریزد و نزد فرمانده میبرد وآنها را در برابر او میگذارد
و میگوید: اینها آمدهاند کشور ما را بگیرند! (مجمع البیان، ج3، ص310؛
بحارالانوار، ج13، ص170) یا در خصوص فرمان حضرت موسی(ع) برای آوردن نمونهای
از میوههای آنجا چنین شایعه شد که آنها به باغ انگوری وارد میشوند و خوشه انگوری
را به یک چوب میبندند (عهد عتیق، اعداد، باب13، شماره23) و پنج نفری ابتدا
و انتهای چوب را میگیرند و از زمین بلند میکنند تا بتوانند آن خوشه را بیاورند. (مجمع
البیان، جلد 3، ص310) همچنین گزارش دادند که در نصف پوست انار آنان، پنج
نفر جای میگرفت. (مجمع البیان، جلد3، ص310) بنابراین همه احساس میکردند
اینها نیرویی شکست ناپذیرند. (امروز نیز صهیونیستها از روش بزرگنمایی برای جنگ
روانی بهره میگیرند.)
حتی آوردهاند که عوج کوهی کنده بر سر نهاده بود تا بر بنیاسرائیل
قرار دهد، خداوند مرغی را از دوزخ فرستاد و با منقاری از آتش بر آن کوه زد و درون
کوه سوراخ شد و بر گردن عوج افتاد و موسی(ع) با عوج بن عنق وارد جنگ شد، قامت
موسی(ع) ده ذراع (حدود سه متر) و عصای او نیز ده ذراع بود و موسی(ع) ده ذراع هم
بالا پرید و توانست عصای خود را به قوزک پاع عوج بزند که او افتاد و چون موسی(ع)
میدانست او نمیتواند حرکت کند، او را آنقدر زد تا مرد تا چندین سال جنازهاش
افتاده بود. (مجمعالبیان، ج3، ص310)
البته احتمال دارد این غلوها، از سوی یهودیان بعدی، برای
توجیه آن نافرمانی ساخته شده باشد، ولی گزارش کتاب مقدس از این واقعه، نشان از
وجود این سخنان در اردوگاه موسی دارد:
زمینی که از آن، جهت تجسس نمودنش گذر کردیم، زمینی است که
ساکنانش را میخورد و تمامی قومی که در آن دیدیم، مردمان بلند قدند. و هم در آنجا
بلند قدان، یعنی اولاد عنق که بلند قدند دیدیم، و ما در نظر خود، مثل ملخ بودیم و
همچنین در نظر ایشان نیز مینمودیم. (عهد عتیق، باب13، شماره32و33)
3. سرپیچی از فرمان رهبر
موسی(ع) آنان را
فراخواند و فرمود:
ای قوم من، به زمین مقدسی که خدا برایتان مقرر کرده است، داخل
شوید و باز پس نگردید که زیان دیده باز میگردید . (مائده/21)
موسی(ع) که چندین سال است برای چنین روزی تلاش میکند، در این
نقطه عملیاتی با این جواب مواجه شد:
گفتند: ای موسی، در آنجا مردمی جبارند و ما به آن سرزمین در
نیاییم تا آنگاه که جباران بیرون شوند. اگر آنان از آن سرزمین بیرون شوند، ما بدان
داخل میشویم. (مائده/22)
هر چه موسی(ع) برای انجام این عملیات تلاش کرد، موفق نشد.
حضرت در تمام مبارزهای که با فرعون داشت، در هیچ جا خسته نشد، اما اینجا ارتداد
ایشان او را از پای انداخت. آنچه ولی و رهبر جامعه را از پای درمیآورد، این است
که از اوامر او پیروی نشود:
دو مرد از آنان که پرهیزکاری پیشه داشتند و خدا نعمتشان عطا
کرده بود، گفتند: از این دروازه بر آنان داخل شوید، و چون به شهر درآمدید، شما
پیروز خواهید شد. و بر خدا توکل کنید، اگر از مؤمنان هستید. (مائده/23)
نصیحت ناصحان و مؤمنان بر بنیاسرائیل سودی نبخشید. آنان که
تنها زندگی آسوده و خوش را میخواستند، برای تحقیر موسی(ع) و وعدههایش گفتند:
گفتند: ای موسی، تا وقتی که جباران در آنجایند، هرگز بدان شهر
داخل نخواهیم شد. ما اینجا مینشینیم، تو و پروردگارت بروید و نبرد کنید. (مائده/24)
همه تلاش موسی(ع) برای نجات این قوم، در سالهای پر التهاب و
مهیاسازی آنها برای عملیات بزرگ با تمرد بنیاسراییل ناکام ماند و بنیاسرائیل با
اینکه آن همه لطف و عنایت از پروردگار خویش دیده بودند، هنوز به وعده پیروزی او ایمان نیاورده بودند! رد صریح
فرمان پیامبر، کاری در حد کفر بود که بنیاسرائیل بدان دست زده بودند موسی(ع)
آخرین چاره پیامبران را درباره آنان به کار بست و نفرینشان کرد.
گفت: ای پروردگار من، من تنها مالک نفس خویش و برادرم هستم.
میان من و این مردم نافرمان جدایی بینداز. (مائده/25)
4. چهل سال سرگردانی
دعا و نفرین موسی(ع) به اجابت رسید و خداوند بنیاسرائیل را
گرفتار عذابی از نوع دیگر کرد.
خدا گفت: ورود به آن سرزمین، به مدت چهل سال برایشان حرام شد
و در آن بیابان سرگردان خواهند ماند. پس برای این نافرمانی اندوهگین مباش. (مائده/26)
خداوند این سرزمین را مقدر آنان کرده بود اما آنان از ولی
خویش اطاعت نکردند و به سرگردانی دچار شدند که چهل سال طول کشید و اینان در این
چهل سال سرگردانی، نتوانستند از آن همه اطلاعات که فرا گرفته بودند، بهره ببرند.
آنها به گونهای در این زمین سرگردان شدند که نمیتوانستند راه خروج را بیابند،
موسی در میان آنها بود اما نمیتوانستند از راهنمایی او سودی ببرند. (ر.ک: المیزان،
ج5، ص296) بنیاسرائیل چهل سال در این منطقه دچار بیماری و مرگ شدند. نسلی
عوض شد و در همین مدت موسی(ع) و هارون از دنیا رفتند. بنیاسرائیل با همه پیشرفتهای
آموزشی و تجربی و ثبت خاطره در تاریخ، از محل قبر پیامبرشان آگاه نیستند! (ر.ک:
کمالالدین و تمام النعمه، ص153؛ تفسیر القمی، ج1 ص165) چون موسی، در زمانی از
دنیا رفت که اینان سرگردان بودند. نتیجه سرپیچی از فرمان رهبر، سرگردانی و
گرفتاری در وادی حیرت و گمراهی است. (ر.ک: الکافی، ج8، ص66؛ تفسیر القمی، ج1، ص164)
پس از موسی، یوشع به پیامبری مبعوث شد ومأموریت یافت بنیاسرائیل
را از رود اردن عبور داده و وارد ارض مقدس کند. یوشع کاهنان را امر کرد که تابوت
عهد را پیش روی قوم به دوش کشیده، و سمت رود اردن حرکت کنند. به محض اینکه پای
کاهنان حامل تابوت به کنار آب فرو رفت، آبها به کنار رفته و آنها وارد اریحا در
آن سوی رود اردن شدند و تمام ارض فلسطین را اشغال کردند. (عهد عتیق، یوشع، باب
1تا16)
بنیاسراییل در سرزمین شیر و شهد (عهد عتیق، حزقیال، باب 20،
شماره6و15؛ نثنیه، باب28، شماره 10و15؛ اعداد، باب 14، شماره8، اعداد، باب13،
شماره27) به حکومت رسیدند. این سرزمین، بهشت روی زمین است. در زمستان و
تابستان فاصله دما زیاد نیست. ادامه عملیات آنان، آزادسازی نیل تا فرات بود، ولی
آنها در رفاه مادی و فراوانی نعمت غوطهور شدند و باز ایمانها رو به ضعف نهاد و
انحراف آغاز شد. (بر این مطلب آیت بسیاری از عهد عتیق دلالت دارند و برای نمونه:
عهد عتیق، حزقیال، باب36، شماره17 و باب20، آیه- 15)